|
فهيمه جعفري
• مجموعه داستان جديدتان «صندلي كنار ميز»است، چرا صندلي كنار ميز؟
خب، در محيط كار، هميشه يك صندلي كنار ميز هست كه من آن صندلي را خيلي حس مي كنم و بعد خيلي ها مي آيند روي آن مي نشينند و با آدم حرف مي زنند. . . بعضي وقت ها دوست دارم كسي بيايد بنشيند و حرف بزند كه نيست. من در تخيلم آن صندلي را ساخته ام.
• روي صندلي مرد قد بلندي نشسته است كه فقط زن او را مي بيند، چرا ما هنوز در داستان هاي مان يا در تخيلمان براي يافتن امنيت دنبال مرد بلندبالاي افسانه اي مي گرديم؟
فكر نمي كنم اين مرد خصوصيت افسانه اي داشته باشد، نه سوار بر اسب است و نه از درشكه خبري هست. . . به هر حال خودش آمد نشست و من فقط نوشتم اش.
• تا چه حد احساس نزديكي به شخصيت هاي داستاني تان داريد؟
وقتي دارم مي نويسم، خود آنها هستم. ولي وقتي تمام مي شود دور مي شوم، احساس مي كنم كه يك نفر ديگر اين داستان ها را نوشته، به خصوص بعد از چاپ.
• شما جزو معدود نويسندگاني هستيد كه در ادبيات كارگري هم كار مي كنيد.
گاهي، به عنوان يك نويسنده از محيطي كه در آن زندگي مي كنم، مي نويسم. هم در محيط اداري، هم در محيط كارگري كار كرده ام و خواه ناخواه بخشي از آن، در داستان هايم آمده است. منتها چون در اين زمينه كار نشده است بيشتر خودش را نشان مي دهد.
• در يك دسته از داستان هاي تان مثل «كليد» رابطه علت و معلولي يا محور داستان مشخص نيست و براي ورود و درك داستان كليدي به خواننده داده نمي شود.
در داستان كليد اين رابطه علت و معلولي هست منتها در لايه هاي زيرين آن. البته گاهي پيش آمده كه چيزهايي در ذهن خودم هم بي جواب مي ماند، مثلاً در داستان «شيطان». داستان شيطان را ضمير ناخودآگاهم نوشت و اگر بخواهم روابط علت و معلولي را در آن پيدا كنم، نمي توانم. ولي در داستان كليد اين رابطه علت و معلولي وجود دارد.
• در داستان تيغ هم رابطه علت و معلولي رعايت نشده.
به نظرم حتماً نبايد رابطه علت و معلولي رعايت شود، نويسنده بعد از يادگيري قوانين بازي مي تواند قوانين را بر هم بزند. مهم اين است كه ماجرا خوب اجرا شود و خواننده را تا آخر بازي ببرد. اگر بخواهيم يك اثر را بررسي كنيم، گمانم از همه ابعاد بايد به آن نگاه كنيم: جامعه شناسي، روان شناسي، اقتصادي و ادبي كه البته اصلش ادبي است. . . رابطه علت و معلولي اصل قضيه نيست.
محمودیه
تهرانپارس
• هر يك از ابعادي را كه شما گفتيد به تنهايي تخصص ويژه اي مي طلبد اما ما در وهله اول از داستان لذت مي خواهيم.
داستان به شكلي واقعيت را بيان مي كند. در داستان مسخ شما لذت مي بريد؟ تحسين مي كنيد ولي اعصابتان خرد مي شود. اما جزو درخشان ترين ره آوردهاي ادبي جهان مي شود. چون درد انسان امروزي را به زيباترين شكل بيان مي كند.
ممكن است بعضي از داستان ها خوب اجرا نشده باشد، بعد از چاپ بعضي از منتقدان پيشنهاد كردند كه بيشتر در حيطه رئاليستي بنويسم، چون اين داستان ها را موفق تر مي دانستند. بعضي ها هم كارهايي مثل كليد و شيطان و شيشه را موفق مي دانستند. جاهايي مثل داستان كليد، داستان خودش نوشته مي شود و يا داستان ابوطفيل در مجموعه «خوب شد به دنيا آمدي». شما در داستان «ابوطفيل» هم رابطه علت و معلولي را به شكل متعارف نمي بينيد، اما داستاني است كه من فكر مي كنم هيچ بار ديگر نتوانم آن را بنويسم.
اخيراً در يك لحظه كه از ماجرايي خيلي ناراحت بودم داستاني در يك صفحه نوشتم كه اصلاً با منطق متعارف جور درنمي آيد ولي چون خيلي حسي است، خودم دوستش دارم. در ضمن به نوعي هنر را وسيله تنازع بقا مي دانم. همچنان كه اولين آوازها همزمان با كار كردن آغاز شد و با ريتم هر كاري همان نوع آواز به وجود آمد، تا كار راحت تر انجام شود. گمانم هر نويسنده اي مي تواند با نوع زندگي و كارش نوشته هايش را تنظيم كند.
داستان تيغ داستاني بود كه خيلي از زن ها با آن ارتباط برقرار كردند. زن در مقام همسر و يا مادر در هر دو حالت شيره جانش را مي دهد. آقايي اين داستان را خواند و گفت كسي به شما پول داده كه اين داستان را بنويسيد؟ اين داستان را توهين به مردها مي دانست و دقيقاً خانم همين فرد مي گفت زن ايراني همين سرنوشت را دارد. شكل اوليه اين داستان در مجله نافه چاپ شد و بعد تغييرش دادم. كه بعد از تغيير، نظرات در مورد بهتر شدن و يا بدتر شدن آن مطرح شد و اين خلا را احساس كردم كه واقعاً قبل از چاپ بايد منتقد حرفه اي داشته باشيم تا بتوانيم راحت كارها را بدهيم، بخواند.
|
• در اين مجموعه دو دسته داستان داريد: داستان هاي رئاليستي و داستان هاي ذهني و سوررئاليستي، چطور با اين كنتراست شديد كار مي كنيد؟
اين كنتراست در محيط هم هست. در جايي با وسايل قرون وسطايي كار مي كنيم و در همان جا تكنولوژي مدرن هم وارد مي كنيم.
آپارتمان
اين تضادها را با چه منطقي توجيه مي كنيم؟ اما وجود دارد. من دقيقاً نويسنده همين محيط پرتضاد هستم و اگر جز اين بنويسم بايد تعجب كنيد. من حداقل روزي ده ساعت در جامعه هستم و آن ده ساعت مي طلبد كه در حيطه رئال بنويسم. ولي اثرات ناهنجاري ها در ذهنم مرا وادار مي كند كه شيوه بيان آنها را پيدا كنم.
• با وجود دودستگي داستان ها ولي درون مايه آنها انعكاس تنهايي زنان و نگرش بدبينانه به زندگي است.
ببينيد داستان «روده سگ» تنهايي محض يك مرد است، مردي كه زنش خيلي راحت بيرونش مي كند و فاجعه اي روي مي دهد كه نمي دانم تا چه حد موفق شدم آن را بسازم. يا در «نان و ترياك» تنهايي شديد مرد است. در كل موافق با اين تقسيم بندي نيستم، چون خودم هم كار مي كنم مي بينم كه مردها از نظر اجتماعي به مراتب تنهاترند. نمي خواهم شعار بدهم اين را حس مي كنم و اجحاف هايي هم كه به زن ها مي شود اصلاً قابل گذشت نيست و متاسفانه تجاوزها و كشتارها كه مدام در روزنامه ها مي خوانيم. همه آدم ها چه زن و چه مرد آخر شب كه با خودشان تنها مي شوند اين تنهايي را حس مي كنند، حتي مردها شايد به مراتب بيشتر، چون زن ها بروز مي دهند و مردها با سكوت اين تنهايي را تجربه مي كنند و خيلي با تنهايي خودشان تنهاترند...
• در مجموع داستان هاي تان تلخ هستند و يك نگرش منفي بر آنها حاكم است، چرا؟
اين تلخي را خودم هم مي بينم و اصلاً دوست ندارم (گاهي دخترم مي گويد: مامان يك داستان بنويس كه خيلي شاد باشد و خيلي خوب همه چيز پيش برود. مي گويم خب خودت بنويس من كه نتوانستم. ) چرايش را نمي دانم، شايد بازتاب مسائل اجتماعي و زندگي باشد.
خودم هم دوست ندارم اين قدر تلخ بنويسم، دوست دارم بنشينم مثل مارسل پروست، پيلي هاي دامن يك دختر در كنار دريا را بنويسم و يا اين قدر فرصت داشته باشم كه بتوانم ضمير ناخودآگاهم را لايه لايه كشف كنم. ما با توجه به اينكه مردم پرماجرايي هستيم اگر بخواهيم ضمير ناخودآگاهمان را لايه لايه كشف كنيم احتمالاً به كشف معادني در وجودمان مي رسيم كه هيچ نويسنده غربي نمي تواند به گرد ما برسد همچنان كه مولوي و حافظ قبلاً اين موضوع را به اثبات رسانده اند.
• تاثير محيط كارتان نيست؟
جامعه در مجموع به سمت خشونت پيش مي رود. از محيط هنري گرفته تا محيط هاي كاري و اداري تا خانواده. كمتر بين مردم كلمات محبت آميز به كار مي رود. شايد از خستگي است. . . ببينيد من و همسرم هر دو درس خوانده هستيم، ولي بايد صبح تا شب كار كنيم، آن هم براي نگهداري يك زندگي خيلي متوسط، همين است كه ديگر نمي توانيم بنشينيم و درباره پيلي هاي دامن يك دختر در كنار دريا بنويسيم، آن وقت است كه داستان «شيشه» و يا «صندلي ها كف مي زنند» نوشته مي شود. در «صندلي ها كف مي زنند» خشونت در محيط ادبي است
موتور جستجوی املاک ایران - تماس با ما
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - ثبت ملك به صورت مستقيم
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - راهنما
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران -درباره ما
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - عضویت آژانس های مسکن در سویگل
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - نمایندگی در شهرستانها
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - عضویت ویژه برای وبسایت های ارائه کننده خدمات مسکن
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - سرویس اتوماتیک ثبت املاک در سویگل
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - سفارش طراحی وبسایت
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - لینک به سویگل
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - کد لازم برای قرار دادن موتور جستجو در سایت
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - تبلیغات در سویگل
موتور جستجو ی مسکن و املاک ایران - سویگل در مطبوعات
موتور جستجوی مسکن و املاک ایران - اخبار و رویدادها
مشاورین املاک بزرگ دهکده
مشاورین املاک بزرگ دهکده - تماس با ما
مشاورین املاک بزرگ دهکده - راهنما
مشاورین املاک بزرگ دهکده - گالری عکس
مشاورین املاک بزرگ دهکده - اخبار
گروه مشاورين املاك بزرگ دهكده - تبلیغات در سایت ما
گروه مشاورين املاك بزرگ دهكده - لینک به ما
گروه مشاورين املاك بزرگ دهكده - درباره ما
تبریز - توانیر
No comments:
Post a Comment